روانشناسی کودکان استثنایی دانشگاه سمنان
 
 

 

کوک کن ساعت خویش


کوک کن ساعت خویش!
اعتباری به خروسِ سحری ، نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است
کوک کن ساعت خویش!
که مـؤذّن ، شب پیش
… دسته گل داده به آب…
و در آغوش سحر رفته به خواب
کوک کن ساعت خویش!
که سحرگاه
بقچه در زیر بغل راهیِ حمّامی نیست
که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی او برخیزی
کوک کن ساعت خویش
که در این شهر دگر مستی نیست
که تو وقت سحر آنگاه که از میکده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی!

کوک کن ساعت خویش
اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر
و در این شهر سحرخیزی نیست


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:, :: 19:44 :: توسط : زهرا میرزایی

همه چیو که بخوای بی هیچ حرفی تجربه کنی افسار گسیخته می شوی که شدی/آنوقت است که هیچ چیز تمامی ندارد/مدام در حال تجربه های تخیلی هستی بی هیچ سدی بی هیچ فکری/نتیجه اش خواب های اپیزودیکت است که بایدبه قلم در آید/این روزهایم همین است/پر از خواب های دنباله دار/پر از تجربه های بدون مرز/پر از لختی /پر از سستی/پر از همه انواع دلسپردن های تنهایی/دفتری بر می دارم پر از کارهای کرده و پر از خواب ها/روانشناسی می شوم در این دفتر/در هزار لالو پنهانش می کنم/که دست احدالناسی بش نرسد/این است روزهایم/فلانی/زندگی همان نیست که می گفتی/همین است/به همین مزخرفی


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 9:24 :: توسط : سعید ماهیگیر

کاش آنان که چادر بر سر دختران این خاک می کشند
چادری هم بر سر مردمان زلزله زده آذربایجان بکشند.....!!!!!!

در اینجا از طرف همه نویسندگان وبلاگ به همه دوستان

و همکلاسان آذری زبان صمیمانه این مصیبت وارده رو تسلیت میگم و امیدوارم

ما رو در غم خود شریک بدارند.

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, :: 17:59 :: توسط : سعید ماهیگیر

رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.

خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام ...!


ارسال شده در تاریخ : شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 12:40 :: توسط : سعید ماهیگیر

 

 

صحبت های پنهانی جالب ما با خدا

 

 

همه ما پنهانی و در نهان ، دل گفته هایی با خدا داریم

کسی از آن خبر ندارد و خود می گوییم و خدا شنونده است

آنچه در این پست می خوانید بخشی هایی از گفتگوهای “من و شما” با خداست:

همان خدا، همان خدای فراموش شده ای که به گاه بی کسی و درماندگی



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 18:56 :: توسط : زهرا میرزایی

جلسه محاكمه عشق بود، عقل قاضی ، و عشق محكوم ....
به دلیل تبعيد به دورترين نقطه مغز يعنی فراموشی ، قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع كرد به طرفداری از عشق
آهای چشم مگر تو نبودی كه هر روز آرزوی دیدن چهره زیبایش را داشتی؟
ای گوش مگر تو نبودی كه در آرزوی شنيدن صدايش بودی ؟
وشما پاها كه هميشه مشتاق رفتن به سويش بوديد حالا چرا اينچنين با او مخالفيد ؟
همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند ،
تنها عقل و قلب در جلسه ماندند عقل گفت:
ديدی قلب همه از عشق بی زارند ، ولی متحيرم با وجودی كه عشق بيشتر از همه تورا آزرده چرا هنوز از او حمايت ميكنی !؟
قلب ناليد و گفت:
من بی وجود عشق ديگر نخواهم بود و تنها تكه گوشتی هستم كه هر ثانيه كار ثانيه قبل را تكرار ميكند و فقط با عشق ميتوانم يك قلبی واقعی باشم.

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 13:13 :: توسط : سعید ماهیگیر

دلـــم یـــک آلـــزایــمـر خــفــیـف مــی خــواهــد ؛

آنـــقــدر کــه یــادم نــرود . .

بـــه نــفــعــم اســت کــه ،

بــه چــنـد زبــان زنــده ی دنــیــا ؛ " ســکوت " کــنــم . . . !!!

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 17:4 :: توسط : سعید ماهیگیر

چه رسم جالبی است،
محبتت را میگذارند پای احتیاجت،
صداقتت را میگذارند پای سادگیت،
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت،
نگرانی ات را میگذارند پای تنهاییت،
و وفاداریت را پای بی کسیت،
و آنقدر تکرار میکنند که
خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج
هستی

ارسال شده در تاریخ : شنبه 24 تير 1391برچسب:, :: 13:24 :: توسط : سعید ماهیگیر

اگر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران می کردند
اگر به راستی خواستن توانستن بود
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه می توانستند تنها نباشند
…..
اگر گناه وزن داشت
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد
تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی…
و من شاید کمر شکسته ترین بودم

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, :: 12:41 :: توسط : سعید ماهیگیر

شیرینی هندوانه چشمان تو در بسته بود

چون کندوی زنبوران وحشی

بر چکاد بلندترین کوهها

از کدام شیرینی دم می زنی؟

وقتی به شرط چاقو هم نبود

هندوانه آفت زد،عشقت؟


ارسال شده در تاریخ : شنبه 17 تير 1391برچسب:, :: 22:1 :: توسط : سعید ماهیگیر

 "افلاکیان زمین"

 شایدآنهاکه می پنداریم زمینی هستندآسمانی های باشندکه به خاطر مازمینی رفتارمیکنند .ووقتی باخودشان تنهامیشونددرجلدآسمانی خودشان فرومیروند.اگرازاین زاویه به انسانهای خوب اطرافمان خیره شویم خواهیم دیدکه هرهم صحبت ودوست وهمکارخوبی که نصیبمان میشودشایدموجوداتی ازدنیای آسمان ها باشندکه به خاطرخوبی وخلوص درونی ماازسوی خالق هستی مامورشده اندتاچندصباحی باماهمراه شوند.

 

                                     پس قدرشان رابدانیم


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 10:53 :: توسط : لیلا زنگیان

باز باران بی ترانه
باز باران ، با تمام بی کسی های شبانه می خورد بر مرد تنها
می چکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم ....
باز ماتم من به پشت شیشه ی تنهایی افتاده
نمی دانم ...
نمی فهمم کجای قطره های بی کسی زیباست ؟؟؟
نمی فهمم ،چرا مردم نمی فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزید
کجای ذلتش زیباست؟؟؟
نمی فهمم...
کجای اشک یک بابا که به زور چکمه های باران به روی همسر و پروانه های مرده اش آرام می گرید
عاشقانه است؟
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد ؟؟؟؟


 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 19:23 :: توسط : زهرا میرزایی

تقدیم به......

توروبه خدابرامن مواظب خودت باش

گریه نکن آروم بگیربه فکرزندگیت باش

غصم میشه اگه بفهمم داری غصه میخوری

شکایت ازکسی نکن بااینکه خیلی دلخوری

دلت گرفته مهربون عاشقتم اینوبدون

دلم گرفته میدونی ازهمجداکردنمون

دل نگرونتم همش

اگه خطاکردم ببخش

بازم منوبخاطرتموم خوبیات ببخش

منوببخش....

اصلافراموشم کنو و فک کن منونداشتی

اینجوری خیلی بهتره بگومنونخواستی

بروبگوتنهایی و خیلی زیاددوسش داری

اگه توتنهابمونی باکسی کاری نداری

دلت نگیره مهربون

منو ببخش.....


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 19:10 :: توسط : زهرا میرزایی

داستان و سرگذشت جالبیه حتما بخونیدش داستان و سرگذشت جالبیه حتما بخونیدش



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 1:48 :: توسط : مسعود شکارو

سلام بر تو که هستی خدای بعضی ها

همیشه حوصله داری برای بعضی ها

سلام گویمت ای دل یا خداحافظ؟

بشو تو پارتی من خدای بعضی ها

و با تمام وجودم صدا کردم تو را

قبول می شود اما ادعای بعضی ها

تو تا همیشه خدای عزیز قلب منی

تو شاهزاده و من هم گدای بعضی ها

همیشه هست سؤالم ز تو چرا گشتم؟

در آفرینش عشقت فدای بعضی ها

چرا تو محل به عشقت نمی گذاری آه!

پیاده می دوم و پا به پای بعضی ها

خدا کند که دوباره بگیری دستم را

و من قرار تو باشم به جای بعضی ها

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, :: 17:5 :: توسط : سعید ماهیگیر

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روانشناسی کودکان دانشگاه سمنان و آدرس s.psychology90.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 65
بازدید کل : 49370
تعداد مطالب : 81
تعداد نظرات : 184
تعداد آنلاین : 1